قست دویم :
پنجه (خمسه مسترقه)
بنابر سالنامه های کهن ایران ، هر یک از دوازده ماه سال سی روز است و پنج روز باقی مانده ی سال را پنجه ، پنجک ، خمسه مسترقه ، پیتک (در زبان و تقویم مازندرانی) یا بهریزک (در روزشمار زرتشتیان) گویند. ابوریحان درباره ی پنجه می نویسد: «... هر یک از ماه های فارسی سی روز است و از آن جا که سال حقیقی سیصد و شصت و پنج روز است ، پارسیان پنج روز سال را "پنجی" و"اندرگاه" گویند. سپس این نام تعریب شده و "اندرجاه" گفته شد و نیز این پنج روز دیگر را روزهای مسترقه نامیدند ، زیرا که در شمار هیچ یک از ماه ها حساب نمی شود...»
پارسیان این پنج روز را جشن می گرفتند ؛ مراسم پنجه تا سال 1304 که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرار داد ، برگزار می شد.
برگزاری جشن خمسه در بین همه ی قشرهای اجتماعی رواج داشت. به طوری که در 1311 هجری قمری مردی نیک اندیش در هزینه کردن موقوفه ی خود ، دراسترک کاشان ، سفارش می کند که : «... بقیه منافع وقف را هر سال برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک ، وضیع و شریف ، ذکور و اناث ، صغیر و کبیر بالسویه برسانند.»
زمانی که نوروز در مرداد ماه برگزار می شد ، در دوره ی صفویه مراسم پنجه همزمان با جشن روز آب پاشان بود. در گاهشمار طبری آمده است: «... و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی ، به دستور ولایت بهشت آسای مازندران کامیاب دولت بودند و چون فصل نشاط افزای بهاری سپری گشته ، هوای آن دیار رو به گرمی نهاد ، اراده تماشای جشن و سرور پنجه که عادت مردم گیلان است از خاطر خطیر سر زد. رسم مردم گیلان است که در ایام خمسه مسترقه هر سال که به حساب اهل تنجیم آن ملک ، بعد از انقضای سه ماه بهار قرار داده اند و در میان اهل عجم روز آب پاشان است ، بزرگ و کوچک و مذکر و مونث به کنار دریا آمده ، پنج روز به سور و سرور می پردازند و هر جماعت با اهل خود به آب در آمده ، بایکدیگر آب بازی کرده ، بدین طرب و خرمی می گذرانند و الحق تماشای غریبی است.»
میر نوروزی
از جمله آیین های این جشن پنج روزه ، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود ، این بوده است که برای شوخی و سرگرمی ، حاکم و امیری انتخاب می کردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می کرد. ابوریحان از مردی یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور ، در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد.
حافظ نیز در مورد "میر نوروزی" سخن گفته و دوران حکومت او را " پنج روز" عنوان کرده:
سخن در پرده می گویم چوگل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
از برگزاری رسم میر نوروزی ، تا 73 سال پیش ، آگاهی داریم . علامه محمد قزوینی در پژوهشی ارزشمند درباره ی میر نوروزی – که مانند همه پژوهش های علامه فقید ادبی و فرهنگی می باشد – شرحی آورده است که به اشارتی بسنده می شود: «... یکی از دوستان موثق نگارنده ، از اطبای مشهور ، که سابق در خراسان مقیم بوده اند ، در جواب استفسار من از ایشان در این موضوع ، مکتوب ذیل را به اینجانب مرقوم داشته اند که عیناً درج می شود: « در بهار 1302 هجری شمسی برای معالجه ی بیماری به بجنورد رفته بودم. از اول فروردین تا چهاردهم فروردین در آنجا بودم ؛ در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری ، سواره و پیاده می گذرند ، که یکی از آنها با لباس فاخر ، بر اسب رشیدی نشسته ، چتری بر سرافراشته بود. جماعتی هم سواره بر جلو و عقب او روان بودند. یکدسته هم پیاده به عنوان شاطر و فراش ، که بعضی چوبی در دست داشتند ، در رکاب او یعنی پیشاپیش و در جنبین و در عقب او روان بودند. چند نفر هم چوب های بلند در دست داشتند ، که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو یا گوسفند بود - یعنی استخوان جمجمه ی حیوان - و این رمز آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود می آورد. دنبال این جماعت ، انبوه کثیری از مردم متفرقه ، بزرگ و خرد ، روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند. تحقیق کردم ، گفتند که در نوروز یک نفر امیر می شود ، که تا سیزده عید ، امیر و حکمفرمای شهرست ، به اعیان و اعزه شهر حواله ی نقدی و جنس می دهد ، که به همه - کم یا زیاد - تقدیم می شود. به این طریق که مثلاً حکمی می نویسد برای فلان متعین: که شما باید صد هزار تومان تسلیم صندوقخانه کنید ، مفهوم این است که صد تومان باید بدهید و ممکن بود که این صد تومان را کم و زیاد کنند ؛ ولی در هر حال چیزی گرفته می شد. غالب اعیان به رغبت و رضا چیزی می دادند ، زیرا جزو عادات عید نوروز به فال نیک می گرفتند. از جمله به ایلخانی هم مبلغی حواله می دادند. بعد از تمام شدن سیزده روز عید دوره ی امارت او به سر می آمد و گویا در یک خاندان این شغل ارثی بود.»
بی گمان امروز ، کسانی را که در روزهای نخست فروردین ، با لباس های قرمز رنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر و خیابان می بینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند ، بازمانده ی شوخی ها و سرگرمی های انتخاب"میر نوروزی" و "حاکم پنج روزه" است که تنها در روزهای جشن نوروزی دیده می شدند ، نه در وقت و جشنی دیگر ؛ و آنان خود در شعرهایی که می خواندند می گفتند: حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه.
پوشیدن لباس نو
پوشیدن لباس نو در آیین های نوروزی ، رسمی همگانی است. تهیه لباس ، برای سال تحویل ، فقیر و غنی را به خود مشغول می دارد. در جامعه ی سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی- به ویژه برای کودکان ، رسمی در حد الزام بود و همینطور خلعت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز ، برای نوپوشاندن کارگزاران و زیر دستان بوده است.
ابوریحان بیرونی می نویسد:« رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می دهند.» مورخان و شاعران از خلعت بخشیدن های نوروزی فراوان یاد کرده اند و برای این باور است که در وقف نامه ی حاجی شفیع ابریشمی زنجانی آمده است: هر سال شب های عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه ، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود.
سفرنامه نویسان دوره ی صفویه و قاجاریه ، در شرح و وصف جشن های نوروزی ، از لباس های فاخر مردم فراوان یاد کرده اند. خرید لباس نو و برخی وسیله های فرسوده ای که به مناسبت نوروز نیاز به "نو" ساختن دارد ، رقم عمده ی هزینه های فصلی – و گاه سالانه – خانواده ها را تشکیل می دهد. بسیاری از خانواده ها که در سوگ یکی از نزدیکان لباس سیاه پوشیده اند ، به مناسبت نوروز ، به ویژه هنگام سال تحویل ، لباسی دیگر می پوشند. کسانی که به هر علت لباس نو ندارند ، می کوشند هر قدر هم اندک در هنگام سال تحویل ، نو بپوشند.
در گذشته که فروشگاهها و بازارهای فروش لباس آماده و دوخته موجود نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاط ها سفارش می دادند ، نوبتهای دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواری های خانواده ها بود. اگر در روزهای پیش از نوروز ، در خانواده ها ، محله ها ، مدرسه ها و سازمان های نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند ، این کار نیک گذشته از آنکه کمک به هم نوع می باشد ، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی ، همواره می بینیم که: از طبیعت پیروی کنیم ، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بپوشیم ، که شگون شادمانی و آرامش است.
قسمت سوم : برگرفته از سایت امرداد
نوروز جمشیدی: نگاههای وجودی
جمشیدشاه، پس از انجامدادن کارهای بزرگ و بهوجودآوردن جهان آرمانی، در دوران پادشاهی خود، در سالهای آخر آن، با یاری فرِ کیانی و موافق با شکوه پادشاهی که خاصِ پادشاه موبدان بود (فرمانروا و روحانی)، تختی ساخت و آن را که لابد از زر و سیم بود با دُر و گوهر بیاراست و هر هنگام که میخواست، تخت را بر دوش گرفته از زمین به آسمان میبردند و جمشید بر روی تخت همچون خورشید بر آسمان، میدرخشید.
به انگیزه کارهای بزرگ و ساختن این تخت شگفتانگیز که آوازهاش در جهان پیچیده بود، بزرگان و مردمان از گوشهوکنار جهان رو به سوی تختگاه او نهادند و همگی ارمغانهای گرانبها از زر و سیم و دُر و گوهر بر پای او نثار کردند و شکوه و قدرت و ثروت جمشید بالا گرفت و نام او پرآوازه گشت. این اجتماع بزرگ در تختگاه جمشید که استخر و تخت جمشید بود، در روز ویژهای انجام میگرفت که با روزهای دیگر سال فرق داشت. آن روز، روز هرمزد، یکم روز از ماه فروردین، آغاز فصل بهار و سال نو بود. در آنروز خجسته که همهی مردم جهان تن از رنج و دل زِ کین آسوده و شسته بودند. جمشید، شاه ایران که گیتی از کارهای او روشنی گرفته بود و جهان به آخرین درجهی آرامش و آراستگی رسیده بود، شادمانانه و پیروزمندانه بر تخت نشست و جشنی آراست و بزرگان و مهمانان خود را بار داد، در حالی که رامشگران به رامش و نوازندگان به نواختن رود مشغول بودند، همگی می گساردند و شادیها کردند و جشن گرفتند و آن روز را «نوروز» نام نهادند و این جشن خجسته و فرخ که هنوز در ایران زمین برپاست از آن خسروان، یعنی کیومرث و جمشید و شاهان دیگر که در برپا داشتن این جشن کوشا بودند، برای ما یادگار مانده است و از آن روز بود که نوروز به ثبت ملی و جهانی تاریخ و فرهنگ ایران زمین رسید.
فردوسی می گوید :
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمان روا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
به نوروز نو شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
چنین سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندر آن روزگار
نیارست کس کرد بیکاریی
نَبُد دردمندی و بیماریی
زِ رنج و زِ بدشان نبود آگهی
میان بسته دیوان بسان رَهی
یکی تخت پرمایه کرده به پای
بَرو بر نشسته جهانکدخدای
نشسته بر آن تخت جمشیدِ کی
به چنگ اندرون خسروی جام می
مَر آن تخت را دیو برداشته
زِ هامون به ابر اندر افراشته
برافرازِ تخت سپهبد رَده
سراسر زِ مرغان همه صف زَده
به فرمان مردم نهاده دو گوش
زِ رامش جهان پر زِ آوای نوش
چنین تا برآمد برین سالیان
همی تافت از شاه ، فرِ کیان
جهان بُد به آرام از آن شادکام
زِ یزدان بدو نو به نو بُد پیام
چو چندی برآمد برین روزگار
ندیدند جز خوبی از شهریار
جهان سر به سر گشته او را رهی
نشسته جهاندار با فرهی
در شاهنامه فردوسی توسی هیچ اشارهای به رابطه جمشید و استخر با وصفی از «تخت جمشید» کنونی که از سوی نویسندگان دیگر کاخ یا معبد و آبادکردهی او دانسته شده است نیست و تنها یکبار در داستان ضحاک و رفتن او به سوی جمشید آمده است :
سوی تخت جمشید بنهاد روی
چو انگشتری کرد گیتی بروی
معنی این بیت چندان روشن نیست. زیرا «تخت جمشید» را در آن هم به طور مطلق تختگاه جمشید میتوان معنی کرد و هم میتوان نام محلی ویژه گرفته، اشارهیی به مکانی که امروز «تخت جمشید» نامیده میشود، دانست.
از نسبتهای دیگری که به تخت جمشید داده شده است، یکی هم نهادن نوروز و آیین کردن آن است.
از آنجا که ما نشانی از نوروز در کتاب دینی ایرانیان یعنی "اوستا" نمیبینیم، با اینکه به جشنهای مذهبی دیگر اشاره کرده، میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که نوروز جشنی دینی نیست و نیز از آنجا که در منابع ودایی هم اشارهای به آن نشده، در مییابیم که این مراسم، ریشهی هندی و ایرانی ندارد.
عید نوروز پیش از عصر اوستایی در فلات ایران رایج بوده است؛ اما تنها در دورههای متاخر، یعنی در عصر ساسانی ذکر آن دیده میشود. یعنی زمانی که دیگر این عید در میان زرتشتیان نیز کاملاً پذیرفته شده بود.
زرتشت در شمال شرقی ایران ظهور کرده و احتمالا اعیاد نخستین زرتشتی باید مربوط به آسیای میانه باشد. شاید هم آن زمان در شرق ایران اصلا عید نوروز رواج نداشته است تا در اوستا از آن یاد کنند، اما از دوره ادبیات پهلوی و مانوی از نوروز بسیار سخن رفته است. پس درمییابیم که نوروز جشنی ملی و مربوط به اقوام بومی ساکن در نجد ایران است، که قبل از مهاجرت اقوام آریایی به این دیار در آن میزیستهاند.
جمشید از کهنترین چهرههای اساطیر هند و ایرانی است. در اساطیر ودایی، جم سرور جهان مردگان است که به سعادت ابدی رسیدهاند، او شاه جهان مردگان سعادتمند است. گناه جمشید این است که گوشت گاو را برای خوردن مردمان آورده است (یسنه 32، بند 8) در شاهنامه، گناه او ادعای خداییکردن و در وداها، همبستری با خواهرش است که از آن نزدیکی نسل مردم به وجود میآیند. در اوستا دو صفت کلی دارد، یکی به معنای شاهوار و یا درخشان (شید) که امروز نیز جزء دوم نامهای خورشید و جمشید میبینیم. و دیگر به معنای خورشید دیدار است. در روایات زرتشتی و بیشتر نویسندگان ایرانی و عرب و شاعران از جمله فردوسی، بنیاد آن را به جمشید پادشاه پیشدادی نسبت میدهند.
درباره علت پیدایش نوروز و سرآغاز این عید بزرگ ایرانی، سخنان پراکنده و گوناگون فراوان گفته و نوشته شده است ولی جز بیرونی و نویسنده نوروزنامه که تا اندازهیی به ریشههای نهادن این جشن و آیین پی بردهاند، کمتر کسی دراینباره اندیشه به کار برده و سخنان درست نوشته است.
• در تاریخ بلعمی که ترجمهی فارسی تاریخ طبری است، درباره ایجاد نوروز مینویسد:". . . و نخستین روز که به مظالم نشست(جمشید) روز هرمزد بود از ماه فروردین، پس آن روز را نوروز نام کرد، تاکنون سنت گشت".
• مسعودی در مروج الذّهب مینویسد:"پس از او (تهمورس) برادرش جمشید به پادشاهی رسید و او مقیم فارس بود، گویند به دوران او طوفان شد، بسیاری از کسان برین رفتهاند که نوروز به ترتیبی که بعدها در این کتاب بیاوریم به روزگار او پدید آمد و به دوران او رسم شد".
• حمزه اسپهانی در سنی ملوکالارض و الانبیا مستقیماً درباره نوروز سخنی ننوشته است، تنها بر مبنای عقیدهی کهن ایرانیان درباره آغاز تاریخشان، پس از یادکردن طالع جهان، میگوید که در آغاز آفرینش جهان، خورشید و ماه و ستارگان و زمین در روز اول فروردینماه که روز نوروز است به حرکت درآمدند و از گردش آنها روز و شب پدیدار گردید.
• ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه ضمن برشمردن دلایل گوناگون ایجاد نوروز و اشاره به چند مطلب مهم مینویسد:«برخی از دانشمندان ایران میگویند سبب این که این روز را نوروز مینامند این است که در ایام تهمورس صائبه آشکار شدند و چون جمشید به پادشاهی رسید، دین را تجدید کرد و این کار بسیار بزرگ به نظر آمد و آن روز را که روز تازهای بود جمشید عید گرفت اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود.»
• «باز عیدبودن نوروز را چنین گفتهاند که جمشید برای خود تخت بساخت در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین آن را حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند.»
• «دستهی دیگر از ایرانیان میگویند که جمشید زیاد در شهرها گردش مینمود و چون میخواست به آذربایجان داخل شود بر سریر زر بنشست و مردم به دوش خود آن تخت را میبردند (ملهم از نقوش تخت جمشید) و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند، این روز را عید گرفتند.»
• ابوریحان در التفهیم در سبب نهادن نوروز مینویسد:«نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه و زینجهت روز نو نام کردند زیرا که پیشانی سال نو است...» و باز مینویسد:«و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین آن است که اول روزی است از زمان و بدر فلک آغازید گشتن.»
• ابوریحان در جای دیگر از آثارالباقیه مینویسد:«و دانشمندان ایران میگویند که در این روز ساعتی است که فرشتهی فیروز، ارواح را برای انشای خود میراند و فرخندهترین ساعتها، آن ساعتهایی است که در صبح نوروز فجر و سپیده به منتهای نزدیکی خود به زمین میرسد و مردم بر آن تبرک میجویند و این روز، روز مختاری است زیرا که روز هرمزد است که اسم خداوند تعالی است که آفریدگار و صانع و پرورندهی دنیا و اهل آن است. او کسی است که واصفان توانا نیستند جزیی از اجزای نعمتهای او را توصیف کنند.»
• ابوسعید عبدالحی گردیزی در تاریخ زینالاخبار در باب چهاردهم اندر شرح جشنها و عیدهای مغان نوشته است:«این روز را نوروز گویند زیرا که سر سال باشد و شب با روز برابر شود و سایهها از دیوارها بگذارد و آفتاب از روزنها اوفتد و رسم مغان اندر روزگار پادشاهی ایشان چنان بودی که خراجها اندرین روز افتتاح کردندی و عجمیان چنین گویند که اندرین روز جمشید بر گوساله نشست و به سوی جنوب رفت به حرب دیوان و سیاهان و معنی زنگیان باشد، با ایشان کارزار کرد و همه را مقهور کرد.»
• درباره نوروز بزرگ در همین کتاب آمده است:«چنین گویند جمشید از حرب سیاهان و دیوان اندرین روز باز آمد با ظفر و فیروزی و غنیمت فراوان آورده پس آن روز که جواهر غنیمت آورده بود بر تخت خویش انبار کرد تا هرکس ببیند و آفتاب از روزن اندر افتاد و همهی خانه از عکس آن روشن گشت، بدینسبب او را شید لقب کردند و شید به پارسی روشنایی بود و آفتاب را بدینسبب خورشید گویند...»
• در کتاب نوروزنامه منسوب به عمرخیام که در اواخر سدهی پنجم هجری تالیف شده است درباره منشا نوروز و تحولات آن اشارههای دقیق و سودمند و مهمی آمده. «چون کیومرث، اول از ملوک عجم، به پادشاهی بنشست، خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند، بنگریست که آن روز بامداد، آفتاب، به اول دقیقه حمل آمد، موبدان را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند و موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند.»
• در همین کتاب در سبب ایجاد نوروز مینویسد:«اما سبب نهادن نوروز آن بوده که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانه روز، به اول دقیقه حمل باز آید (لیک در سال بعد) به همانوقت و روز که رفته بود، بدین دقیقه، نتواند آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود... و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد و پس از آن، پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.»
• ابن اثیر در کتاب الکامل فیالتواریخ مینویسد:«برای او (جمشید) گردونهای از بلور ساختند که دیوان آن را به دوش میکشیدند و او بر آن سوار شد و در هوا پرواز کرد و یک روزه از دماوند به بابل آمد و آن روز هرمزد روز و فروردینماه بود که مردم آن روز را جشن گرفتند و پنج روز جشن داشتند.»
• روایتی دیگر میگوید که نیشکر را جمشید، در این روز پیدا کرد و مردم از کشف و خاصیت آن متحیر شدند. سپس جمشید دستور داد تا از شهد آن شکر ساختند و به مردم هدیه دادند. آن روز را «نوروز» نامیدند.
• میگویند چون جمشید در 1040 به پادشاهی رسید، پس از 421 سال از سلطنت او یعنی هنگامی که 1461 سال از آغاز تاریخ کیومرثی گذشته بود، خورشید سهباره در همان روز ساعت به نقطهی اعتدال ربیعی یا جایی که در روز نخست از آنجا آغاز به گشتن کرده بود بازگشت یعنی در نخستین دقایق و ساعت بامداد روز هرمزد از ماه فروردین در نخستین درجهی برج حمل حلول کرده و دور سوم آغاز شد. و جمشید همچون کیومرث آنروز یا نوروز حقیقی را دریافت و جشن گرفت.
اما چرا موجوداتی که تخت را حمل میکنند، دیو انگاشته شدهاند، زیرا چنانکه نویسندهی «عجایبنامه» نیز استدلال کرده است، تماشاگران چون بنای این کاخها و ستونها و جرزها یا حمل تختهسنگهای به آن بزرگی و گرانی را از جاهای دوردست به صفهی تخت جمشید با وسایل عادی و با دست و نیروی انسانی کاری غیرممکن و نشدنی میدانستند، ناچار پیش خود چنین میپنداشتند که آنها را موجوداتی جز آدمیزاد ـ مثلاً دیوان که مخلوقاتی عظیمالجثه و نیرومند بودند ـ بدینجا آورده و ساختهاند و این تصورها و پندارها با عقایدی که درباره جن و دیو پری و شیاطین داشتند، منافاتی نداشت.
همه این تصورها و تعبیرها و استنباطها با اشتراکی که نام جمشید با خورشید در واژهی "شید" (خشئته) یعنی درخشان دارد و نیز موضوع دیوان و جمشید و همچنین داستان توفان و ساختن "ورجمکرد" که بنا و دژ مستحکمی بود برای حفظ آدمیان و جانوران برگزیده در برابر توفان و چیزهای دیگر، همهی عامل موثری بودند در پیدایش این داستانها و نسبتدادن آنها به جمشید پادشاه اساطیری ایران.
سیاوش در اوستا به معنای دارندهی اسب سیاه یا قهوهای است. مهرداد بهار در مورد سیاوش مینویسد:
«آیین سیاوش به آیینهای ستایش ایزد نباتی مربوط است و به آیین تموز و ایشتر بابلی، و از آن کهنهتر به آیینهای سومری میپیوندند و بدینروی شاید از واژه اوستایی به معنای مرد سیاه و سیهچرده باشد که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم به چهره میمالیدند یا به صورتکی سیاه است که به کار میبردند.»
مهرداد بهار مراسم حاجی فیروز را با آیین سیاوش مربوط میدانستند و از آیینهای کهن بومی ایران محسوب میشد.
سیاوش نماد یا خدای نباتی است؛ زیرا با مرگ او، از خون وی گیاهی میروید.
سیاوش بیگمان خدای کشتزارها بوده است و نشان این امر را از به درون آتش رفتن او باز میشناسیم که نماد خشکشدن و زردگشتن گیاه و در واقع آغاز انقلاب صیفی و هنگام برداشتن محصول است.
آیین سیاوش در ماوراءالنهر که سرزمین اصلی اسطورهای او است، در آغاز تابستان انجام مییافته که نیز آغاز انقلاب صیفی است.
تقویمهای سعدی و خوارزمی با آغاز تابستان شروع میشد. سیاوش در نوروز در آغاز تابستان میمیرد، کشته میشود و در ششمین روز سال نو یا نوروز بزرگ، رستاخیز میکند. در تقویم زرتشتی این پنجروز به نام پنجه دزدیده به آخر اسفند منتقل شده است و جشن رستاخیز عملاً به اول فروردین افتاده است.
استورهی سیاوش از حدود سه یا چهار هزار سال پیش از میلاد، آیین وسیع در آسیای مرکزی بوده که تا قرنها و حتا پس از پذیرش اسلام رواج داشته؛ چنانچه مولف تاریخ بخارا پس از آنکه شرحی مختصر از ماجرای سیاوش میدهد، میگوید:«بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند». کتاب پرخواننده خانم دکتر سیمین دانشور یعنی «سووشون» (سیاوش) نیز موید دیگر این ادعاست.
وقایع ماه فروردین :
حوادثی که از نظر تاریخ اساطیر روز اول فروردین یا سال نو اتفاق افتاده است، عبارتند از:
1. کیومرث که نخستین پادشاه باشد، در روز نوروز از مادر زاییده شده است؛
2. هوشنگ شاه پیشدادی نیز در همین روز به دنیا آمده است؛
3. تهمورس در این روز فرخ، دیوان تبهکار و مردمان مردم آزار را به بند کرد؛
4. فریدون در این روز کشور پهناور ایران را میان فرزندان خود (تور و سلم و ایرج) تقسیم کرد؛
5. سام نریمان، در این روز در پی سرکوبی مردم آزاران و تبهکاران برخاست و آسایش را به ارمغان آورد.
6. کیخسرو در این روز از توران برای کمک به ایران آمد و قحطی و خشکسالی و تجاوز افراسیاب را از ایران برطرف کرد؛
7. سیاوش و فرزندش کیخسرو در این روز از مادر زاییده شدند؛
8. کیخسرو در این روز پادشاهی را به لهراسب سپرد؛
9. زرتشت در این ایام به دنیا آمد و در همین روز از طرف خدا برگزیده شد؛
10. شاه گشتاسب و بانو کتایون و جاماسب در این روز دین زرتشت را پذیرفتند؛
11. غلبه کاوه آهنگر بر ضحاک و روز تاجگذاری فریدون و اسارت ضحاک در کوه دماوند.
منابع:
1. نوروز و بنیاد نجومی آن در همبستگی با تخت جمشید / یحیی ذکاء
2. جشن های ایران باستان / حسین محمدی
3. سایت های اینترنتی و مقالات درمورد نوروز